دل دریائی

فرهنگی هنری سرگرمی

دل دریائی

فرهنگی هنری سرگرمی

جوابیه روژین قهاری به شعر سیب

 

 

من که او را دیدم

 

در پی اش تند دویدم با خشم

 

دخترم می خندید

 

پسرک حیران بود،

 

که به چه دلهره از باغچه کوچک ما، سیب را دزدیده

 

دخترم ماتش برد

 

او که با حسرت و عشق به پسر می نگریست

 

شرم و آشفتگی از چشم پسر می بارید،

 

پاسخ دلهره و شرمش را روی زمین پیدا کرد،

 

پاسخ عشقی پاک

 

دخترم رفت به سمت در باغ

 

دست او می لرزید،

 

لرزشی کز پی تردیدش بود

 

من فقط فهمیدم ، که چه عاشق بودند

 

ولی افسوس که نه دختر من باور کرد،

 

نه پسر باور داشت

 

او فقط چشم به آن سیب دندان زده داشت  

 

                             که با خاک هم آغوش شده

 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم :

 

بی سبب نیست که عشاق جدا می مانند.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سوگند یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ق.ظ http://www.jassmine.blogsky.com

سلام رفیق
اگه همینطور ادامه بدی فک کنم بتونی از روش یک کتاب چاپ کنی ها

سلام عزیزم
آره میشه کتابش بکنم.فقط یه اشکال داره اونم اینه که به احتمال قوی تنها خواننده کتابم خودمم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد